ریشه ی ضرب المثل ها ...
فوت کوزه گری!
پس از چند روزی او را پشت چرخ نشاند و به او ساختن کوزه و کاسه را آموخت. بعد از همه این کارها به جوان یاد داد که چه طور باید کوزه ها و کاسه ها را بعد از خشک شدن، لعاب داد و در کوره گذاشت تا سفت و محکم شوند. هنوز چند روزی از کار کارگر جوان در کارگاه کوزه گری نگذشته بود که او رفت و ناپیدا شد.
استاد کوزه گر نگران شد و خیال کرد شاگردش بیمار و ناخوش شده است. ولی برای او خبر آوردند که شاگرد جوانش، یک کارگاه کوزه گری راه انداخته و دیگر قرار است برای خودش کار کند. استاد پیر آرزو کرد که شاگرد جوانش موفق شود و به آنچه که دوست دارد، برسد.
کوزه گر جوان، در کارگاهش مشغول کار شد. روزها و هفته ها گذشت تا توانست مثل استادش کوزه و کاسه هایی بسازد؛ ولی هر کس کاسه های او را می خرید؛ زود پس می آورد و می گفت: « این مال خودت! با یک بار شستن، رنگ آن پرید .»
پس از مدتی، دیگر هیچ کس برای خرید کاسه سراغ کوزه گر جوان نمی رفت و همه از استاد او کاسه و کوزه می خریدند. کوزه گر جوان وقتی وضع کار و کاسبی خود را این طور دید، افسرده و غمگین شد. او چاره کار را از این و آن پرسید. آنها به او گفتند :« باید پیش استاد کوزه گر بروی. اگر قرار است کسی چیزی بداند، فقط اوست که می داند . »
کوزه گر جوان، چاره را در این دید که نزد استاد کوزه گر برود، هرچند که این کار برایش خیلی سخت بود. یک روز صبح قبل از آن که مردم محله، کوزه گر جوان را ببینند، پیش استاد کوزه گر رفت. او جلوی در کارگاه دست به سینه ایستاد و سلام کرد و گفت: « استاد مرا ببخشید، رسم شاگردی را به جا نیاوردم و پیش از آن که همه چیز را از کوزه گری بدانم، کارگاهی برپا کردم؛ ولی نمی دانم چرا یک نکته را یاد نگرفتم. من نیامده ام که آن را بدانم؛ آمده ام بگویم که مرا ببخشید و از این قدرنشناسی من گذشت کنید! من بدون اجازه استاد، کارم را شروع کردم. »
استاد کوزه گر، کاسه ای را برداشت و به آن فوت کرد و گفت:« پسرم تو همه کارها را خوب یاد گرفتی، فقط فوت کوزه گری را نیاموختی. »
کوزه گر جوان با تعجب پرسید:« فوت کوزه گری؟ این چه کاری است؟»
استاد کوزه گر لبخند مهربانی زد و گفت:« روی کاسه ها، قبل از آن که در ظرف لعاب فرو بروند و لعاب داده شوند، گرد و غبار می نشیند. تو باید پیش از لعاب دادن، به کاسه ها فوت می کردی تا غبار آنها گرفته شود. تو غبار را از کاسه ها پاک نمی کردی. بعد کاسه ها هم خوب لعاب داده نمی شدند. حالا فوت کوزه گری را یاد گرفتی؟»
از آن پس اگر کسی در کاری بدون تجربه وارد شود و از دانش و تجربه دیگران هم استفاده نکند، ضرب المثل « فوت کوزه گری !» حکایت حال او می شود.